خلاصه داستان: زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است…
خلاصه داستان: پس از اینکه چارلز هلر، رمزنگار سازمان سیا، همسرش را در یک حمله تروریستی از دست میدهد، سازمان را مجبور میکند تا او را آموزش داده و اجازه دهند خودش...
خلاصه داستان: سالواتوره ، کارگردان مشهور فیلم ، برای مراسم تشییع جنازه فیلم محلی تئاتر محلی ، آلفردو ، به زادگاه خود باز می گردد. او در مورد زندگی خود به عنوان یک پسر جوان که عاشق سینما می شود ، یادآوری می کند.
خلاصه داستان: در آخرین فیلم صامت چاپلین، او در مقابل جامعه ی مدرن، عصر ماشین ها و پیشرفت بر می خیزد. در ابتدا او را می بینیم که دیوانه وار تلاش می کند تا با خط تولید سفت کردن پیچ و مهره ها همراه شود. او برای آزمایش با یک دستگاه تغذیه ی اتوماتیک انتخاب شده است اما اتفاقات ناگواری که پیش می آید باعث می شود تا رئیسش تصور کند که او دیوانه شده است و چارلی به یک بیمارستان روانی منتقل می شود…
خلاصه داستان: پنجره عقبی یا پنجره پشتی یا پنجره رو به حیاط، فیلمی در ژانر معمایی و دلهرهآور به کارگردانی آلفرد هیچکاک است. بسیاری از منتقدان این فیلم را از بهترین فیلمهای هیچکاک و بهترین فیلمهای دلهرهآور تاریخ سینما میدانند. یک عکاس خبری با پای شکسته مجبور است روی یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط آپرتمانی که در گیتیچویلج دارد مشغول میشود…
خلاصه داستان: فیلم روزی روزگاری در غرب (C'era una volta il West) داستانی حماسی در مورد یک غریبه ی مرموز با ساز دهنی است که به جمع نیروهایی که برای حمایت از یک بیوه ی زیبای بدنام که جانش توسط یک قاتل بی رحم که در راه آهن کار می کند به خطر افتاده است، می پیوندد.
خلاصه داستان: داستان درباره دکتری به نام کینگ شولتز (Christoph Waltz) که یک شکارچی جایزه بگیر است می باشد او بردهای سیاه پوست به نام جنگو (Jamie Foxx) را می خرد تا به کمک خلافکاران را به دام بی اندازد و او نیز به جنگو کمک میکند تا همسرش را که در یک مزرعه توسط یک ارباب بی رحم بنام کلوین کندی (Leonardo DiCaprio) اسیر است را نجات دهد ولی...
خلاصه داستان: ”در اواخر قرن نوزدهم در لندن، رابرت انجیر، همسرش جولیا و آلفرد بوردن بعنوان دستیاران یک شعبده باز باهم کار می کنند. جولیا بر اثر یک تصادف در حین اجرا جان میدهد و رابرت، آلفرد را بخاطر مرگ همسرش سرزنش می کند و رابطه دوستانه بین آنها جایش را به دشمنی میدهد. بعد از مدتی هردو شعبده باز هایی مشهور، و رقبایی سرسخت برای یکدیگر می شوند و در اجرای یکدیگر خرابکاری می کنند. وقتی آلفرد یک حقه ناب را روی صحنه اجرا می کند، رابرت غرق در تلاش برای فاش کردن راز رقیبش می شود و این کار او عواقب غم انگیزی را به دنبال دارد.