خلاصه داستان: "فرانک" مردیست تنها که تلاش میکند تا خواهر زاده باهوش خود را در یک محیط آرام بزرگ کرده به سمت پیشرفت سوق دهد و این باعث درگیری بر سر حضانت بچه میان فرانک و خواهرش می شود...
خلاصه داستان: داستان از جایی آغاز می شود که مورفیوس توسط گروهی از احضار گران به اشتباه احضار و اسیر می شود، در نبود او سرزمین رویا از بین رفته است و هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود، سریال ادامه این داستان را دنبال خواهد کرد...
خلاصه داستان: «لوسی» (بولاک) که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با «پیتر» (گالاگر)،یکی از مسافران است. روزی «پیتر» به داخل ریل های قطار می افتد و «لوسی» او را نجات می دهد. اما «پیتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد «پیتر» می پندارند و «لوسی» نیز ابتدا سعی می کند واقعیت را بگوید اما بعدتر از بازی در نقش نامزد «پیتر» لذت هم می برد...
خلاصه داستان: داستان زنی که در نیویورک زندگی می کند و به نظر می رسد زندگی اش را تحت کنترل دارد و وقتی با یک ضربه روحی مواجه می شود زندگی اش بهم می ریزد
خلاصه داستان: در آیندهای نه چندان دور، در میان جامعهای که دیوانهوار عاشق فناوری هستند، یک شرکت فناوری بزرگ به نام پگازوس، به زوجها این فرصت را میدهد تا از طریق رحم مصنوعی بچهدار شدن را تجربه کنند. در این میان زوجی جوان داستان هیجانانگیزی را آغاز می کنندو...
خلاصه داستان: «تونی مونتانا» (ال پاچینو) مهاجر کوبایی که به امریکا امده است با دوستش «منی» (استیون بائور) وارد دسته های مافیایی قاچاق مواد مخدر می شوند. او عاشق «الویرا» (میشل فایفر)، دوست دختر رئیسش می شود. او به سرعت به قدرت می رسد و رئیسش را از سر راه کنار می زند. پس از ازدواج با الویرا با وارد کردن مستقیم کوکائین از کوبا یک امپراطوری بنا می کند ...
خلاصه داستان: «هری» (لتو) و دوست صمیمی اش «تایرون» (وینز)، معتادان فقیری هستند که در کانی آیلند نیویورک زندگی می کنند. «هری» رؤیای فروش نیم کیلو را در سر می پروراند تا با پول آن بتواند به اتفاق دوست معتاد دیگرش «ماریون»(کانلی)، بوتیک لباسی باز کند…
خلاصه داستان: آخرین قسمت مجموعه ( از نظر داستانی ). در حالی که «دارت ویدر» مشغول ساختن یک ستاره ی مرگ جدید و اصلاح شده در مدار سیاره ی «اندور» است، «لوک اسکای واکر» (همیل)، R2D2 و C3PO را با پیغامی برای مذاکره به کاخ «جابا د هات» در سیاره ی تاتویین می فرستد که «هان سولو» (فورد) را اسیر کرده است...
خلاصه داستان: معلمی پس از دستگیری پسرش رو به زندگی تنها و منزوی می آورد.همسرش به مرور بهتر می شود در حالیکه او او عشق را پیدا کرده و خبرهای خوبی از طرف پسرش می شوند.اما این موقعیت خوب او به وسیله یک دروغ کوچک به هم می ریزد...