خلاصه داستان: زن و شوهر جوانی یک خانه زیبا در چندین جریب زمین می خرند، اما متوجه می شوند که مردی که آن را از او خریده اند از رها کردن ملک خودداری می کند.
خلاصه داستان: استلا بیشتر وقت خود را در بیمارستان به عنوان یک بیمار فیبروز کیستیک می گذراند. زندگی او پر از روال ها، مرزها و خودکنترلی است - همه اینها با ملاقات با ویل، پسر جذابی که همان بیماری را دارد، مورد آزمایش قرار می گیرند.