خلاصه داستان: داستان زنی بهنام بَرب که برای پخش خاکسترهای همسر مرحوماش به یک دریاچه یخزده در شمال مینهسوتا میرود. در طی یک طوفان برفی، او به کابینی متروک برخورد میکند و وقتی درمییابد که یک دختر نوجوان در اسارت زوجی مسلح قرار دارد، مجبور میشود وارد یک مبارزه حماسی برای نجات دختر شود.